Saturday, May 16, 2009

بانوی اردیبهشت

پیراهن نخی ام جیب ندارد و دیگر آلوچه توی مشتم جا نمی گیرد
ازگیل و انگور و آلوچه و آلبالو یک به یک تعظیم می کنند
این جا قلمرو فرمانروایی من است
درخت ها می دانند، اردیبهشت که می آید، من بانوی یکتای این باغ می شوم
حیاط سبز سبز شده ، آسوده و سر به هوا پهلوی میخک ها نشسته ام
و برای بعد ها خیال بافی می کنم
این همه سبزینه و گیاه آدم را مالیخولیایی می کند
گفته بودم که، این جا اردیبهشتش همین است

....................................................
اردی: بهتر و بهترین
بهشت : راستی و درستی
اردیبهشت : بهترین راستی و درستی

Thursday, May 14, 2009

برای آنکه یادم نرود، دوباره تقویم را باز می کنم
. خط اول نوشته ام : امسال، سال من است

Wednesday, October 22, 2008

گفت : "من اندوهم را به او می گویم و من از او چیزی می دانم
."که شما نمی دانید

سوره یوسف - آیه 86

Thursday, October 09, 2008

... پاییز بهاریست که عاشق شده است


دامنه شمالی البرز مرکزی رنگ عوض کرده
شهر شمالی بوی مدرسه و مداد رنگی می دهد
من چند فصل است که دفتر و کتاب هایم را جلد کرده ام
و منتظر اول پاییز نشسته ام
من بهار دلتنگم و پاییز خویشاوند نزدیک من است

Wednesday, May 23, 2007

was deleted...

Tuesday, May 22, 2007

صبح که شد، پنجره را خودم باز می کنم
آفتاب که آمد توی باغچه لم داد، شمعدانی ها را من از خواب بیدار می کنم
باغبان که کارش را زیر پنجره شروع کرد، خودم اول سلامش می کنم
صبح که شد، شادی ها را من از خواب بیدار می کنم
اول باید اشک هایم را پاک کنم

Thursday, May 17, 2007

Romeo & Juliet (Richard Clyderman)