Tuesday, February 27, 2007

من یک شکوفه سرماخورده ام، روی شاخه یک درخت بلند

تا سال دیگر اگر دوام بیاورم، یک ترنج خواهم شد

Wednesday, February 21, 2007

مانده تا مرغ سر چينه ي هذياني اسفند صدا بردارد
پس چه بايد بکنم؟
من که در لخت ترين موسم بي چهچهه سال
تشنه ي زمزمه ام
بهتر آن است که برخيزم
رنگ را بردارم
روي تنهايي خود نقشه ي مرغي بکشم

سهراب

Sunday, February 18, 2007

برف می بارد
برف می بارد و من خوشحالم، به خوشحالی یک آدم الکی خوش
شادمانی ِ بی سبب تا زیر پوستم رخنه می کند و تمام تنم را قلقلک می دهد
نگاه کن ! بچه های مهد کودک پشت دانشگاه هم امروز از همیشه خوشحال ترند
! اما من می دانم ! خوشبخت تر از من و آدم برفی ام، روی زمین پیدا نمی شود

Sunday, February 11, 2007

اما گاه که می آیم از پنجره
کسی را به آواز بلند بخوانم
تازه به یاد می آورم
کوچه تاریک است
حواسم پرت
دلم شکسته
!.... راهم دور

علی صالحی

Sunday, February 04, 2007

دوست داشتم در سرزمینی دیگر متولد شوم
سرزمینی در سیاره ای دیگر
سیاره ای که تنها یک فصل دارد
یک فصل گرم
این جا آدم دلش یخ می کند